Sunday, June 22, 2014

وقت خالی داری؟

می دانی حال آدمی را که چند روز در ماه م که شده توجه می خواهد؟ نه از این توجه های مجازی و کنار خیابانی و صدمن یک غاز. نه توجه غریبه را. می دانی ؟ ماهیت این نیاز اینطوری است که دلش می خواهد بنشیند یک گوشه. صدایش درنیاد. بی سروصدا برود، بیاید، غذایش را بخورد، بعد آشنایش، آنکه گوشه دلش هم که شده قدر یک نخود جایی دارد، نه حتی آن که جای دست و پا زدن ش روی دیوار دل آدم خط و خش انداخته، همان آشنای بی دردسری که آمدن و رفتن ش توی چارچوب دل آدم می گنجد، بیاید سراغش، دستش را دراز کند سمت ش، بی هوا بلندش کند، بچسباندش به قفسه سینه اش. گوش ش را تیز کند و صدای قلبش را بشنود. اینکه آدم خودش بخواهد ناله کند تا آشنایش بفهمد موعد توجه رسیده که به دل آدم نمی چسبد. آشنای آدم باید از سلام کردن تو بفهمد تو کجای حال و احوالت هستی. نباید برای هر روزت شرح حال بنویسی برایشان.
هرجا که هستید، اگر طرفتان بق کرده یک گوشه، اگر از وقت خالی تان می پرسد، اگر بهانه دیدن تان را می گیرد، اگر کنج دلتان برایش تنگ می شود، برایش وقت تان را خالی کنید، بروید دستش را بگیرید و به قفسه سینه تان بچسبانیدش. موعد توجه ش سر رسیده.