Tuesday, March 4, 2014

من به چال لپ ت ای دوست

مامان همیشه وقتی می خواد برای دوربین بخنده، یه جور می خنده که عمیق ترین چال ممکن روی لپ ش ایجاد میشه. دقیقن روی لپ راستش. یه جوری که من دلم نمیاد شاتر رو فشار بدم و چال لپش تموم شه. می خوام بگم من می تونم مدتها توی چال لپ آدما غرق بشم، نفس نگیرم و خیره بشم. می تونم با دیدن چال لپ، تو موضع ضعف قرار بگیرم و لال بشم، در لحظه. اونوقت اون آدم می تونه ازم سواستفاده کنه حتی، تا وقتی چال لپ ش پیدا باشه، تا وقتی رد نگاهم روی لپ ش و فرورفتگی روش باشه. بابا اما قهقهه هاش به دلم ریشه کرده. چون از معدود وقتایی ه که صداش از ته دل بلند میشه و بقیه وقتا آرومه و من آرامش م رو از اون قرض می گیرم. من حافظه م خوب نیست ولی صدای خنده ی آدما به طرز عجیبی تو ذهنم ضبط میشه و به وقت نبودن شون بلند بلند برام پخش میشه. ردیف دندوناشون موقع خنده هاشون هم همین طور. اول از همه دندوناشون توی فکرم شکل می گیره و بعد چشم و ابروهاشون.



پ.ن: اینکه تو از من بپرسی که تابحال به چال لپ ت دقت کردم یا نه برام مسخره ترین سواله. من می تونم موقعیت دقیق چال روی لپ ت رو وقتی ازته دل می خندی از حفظ برات بگم، یا بکشم.من توی لحظه هایی که تو از ته دل می خندی فریز می شم، جا می مونم، نفس نمی کشم که لحظه نگذره، که ردیف دندونات و چال لپ ت رو برای خودم نگه دارم.